۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

جنگ

اگر جنگی شکل بگيرد که سمتی از آن کليسا باشد ما همواره در طرف مقابل آن خواهيم بود،بدون توجه به اينکه ممکن است چه متحدان عجيب و غريبی داشته باشيم.
فيليپ پولمن-خنجر ظريف

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

خوشمزه يا متعادل؟!؟!؟!

اين دو کلمه که به عنوان تيتر اين پست نوشتم احتمالا تو ذهن شما هيچ ربطي به هم ندارند،ولي الان من به هم ربطشون ميدم.
نميدونم تاحالا چقدر به تفاوتهاي فرهنگ شرق و غرب دقت کرديد که اين تفاوتها از کجا مياد،،،منشا اصليشون چيه،،،چطوري يک تيم انگليسي تو ترکيه بازي داره 50 نفر از انگليس پا ميشن ميان ترکيه وسط 60000 طرفدار ترک و بدون ترس تيم خوشون رو تشويق ميکنند و آخر بازي هم 50 تايي به اونهمه آدم حمله ميکنند و دعوا راه مياندازند؟
من يک نکته اي 2-3 روز پيش ديدم در مورد تفاوت آشپزي غربي با آشپزي ما.
تاحالا فکر کرديد چرا ما موس شکلات رو اختراع نکرديم؟يا کرم کارامل رو يا پاستاي 4 پنيره رو؟؟؟؟چون که ما غذاهامون متعادله،به مزه اش کار نداريم.
به غذاهاي ما نگاه کرديد؟يا دسرهامون؟چرا به ماست گردو ميزنيد؟چون گرمي سردي با هم بشه نه اينکه خوشمزه بشه !
توجيه هيچ ترکيب غذايي ايراني خوشمزگي نيست بلکه ظاهرا سلامته و به هم ريخته نشدن طبع انسان.
يک سرآشپز انگليسي پريشب داشت راجع به آشپزي غربي حرف ميزد،ميگفت تخم مرغ بريزيد پنير بريزيد و و و و تا خوشمزه بشه.
رسمي ترين کتاب آشپزي ما که مال خانوم منتظميه بيشتر پيشنهاداتش براي اينه که غذا خوشگل تر باشه براي سرو،تا اينکه خوشمزه تر بشه.
فرهنگ ما هم شبيه غذامونه،توجه کردن به چيزهايي غير از ذات عمل.
غذا خوشمزه نباشه اشکال نداره،ولي سالم باشه (ظاهرا ) آدم دلش ميسوزه که غذا سالم هم نيست،يک دکتر متخصص تغذيه ميگفت خارجيها ميخوان گوشت بخورند يک استيک ميخورند با سبزيجات پخته براي هر کسي 200 گرم گوشت که بخاطر سبک بودن به راحتي آهن گوشت جذب ميشه.
ما 200 گرم گوشت رو ميکنيم قرمه سبزي براي 4 نفربا لوبيا که سنگينه،با پلو ميخوريم دير هضم ميشه پشت بندش هم يک چايي پررنگ که صفر گرم آهن جذب بدن بشه
کسي که از خوردن لذت ميبره بيشتر به سلامتي خودش اهميت ميده،بيشتر براي لذتهاي ديگه دنيوي هم ارزش قائله و قطعا آدم بهتريه تا کسي که از لذتهاي زندگي به بهانه سلامت و سردي گرمي نشدن فرار ميکنه ...




جرائم رايانه اي

خوب خداراشکر مصاديق جرائم رايانه اي مشخص شد
انتشار مصاديق مجرمانه قانون جرايم رايانه اي
مهمترين نکته اينه که کپي کردن نرم افزارهايي که برنامه نويسان بيچاره توليد ميکنند جرم نيست !!!
کپي کردن مطلب از وبلاگ بندگان خدا و انتشاربه اسم خود جرم نيست !!!!
انتشار آثار سمعي بصري بدون مجوز وزارت ارشاد جرمه،ولي انتشار اثر سمعي بصري بدون اجازه خود توليد کننده جرم نيست !
اين ديگه واقعا شاهکاره ،،،که از وزارت ارشاد بايد مجوز بگيري ولي از خود توليد کننده مجوز نميخواد !
کپي کردن نرم افزارهاي خارجيها جرم که نيست هيچي،تازه مستحبه چون اينطوري به استکبار ضربه ميزنيم.
اين گل پسرها احتمالا اصلا نميدونند فيشينگ چيه که اون هم جرم نيست،،،،احتمالا به کلمه برخورد کردند،ولي حدس زدند مربوط به ماهيگيريه تو اين موضوع دخالت نکردند،،،،پس جعل عنوان الکترونيکي هم جرم نيست.
نتيجه گيري کلي:
قانون جرايم رايانه اي خيلي راحته:""" هرچيزي که خارج از ايران جرم نيست اينجا جرمه،،،و بر عکس """

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

متن اعتراف گاليله

من، گاليلئو گاليله، فرزند وينچنزو گاليله اهل فلورانس ، در سن هفتاد سالگي، در حضور دادگاه عادل، در برابر شما زانو زده و در برابر کتاب مقدس که در برابر من است سوگند ياد مي کنم که همواره به جمله اين کتاب و آنچه پاپ مقدس و كشيشان كليساي كاتوليك مي گويند اعتقاد داشته و به لطف خداوند متعال در آينده نيز اعتقاد خواهم داشت.

اعلام ميکنم که نظر من در مورد اينکه خورشيد ثابت است و زمين به دور آن مي چرخد، يک تفکر باطل ، الحادي و نادرست و گمراه کننده بود که نمي بايست در هيچ جا، تدريس شود ، مورد بحث قرار گرفته يا مورد استناد قرار گيرد. واقعيت مشخص و روشن اين است که زمين مسطح و ثابت است و همانگونه که هر کسي مي داند و هر روز مي بيند، اين خورشيد و تمام ستارگان هستند که به دور زمين مي چرخند. اين اعتقاد من است و در آينده نيز از اين اعتقاد برنخواهم گشت.

ميخواهم در برابر شما اعلام کنم که در خلوت خود ، نور حقيقت در دل من راه يافته و به خوبي درک کردم که آنچه قبلاً گفته بودم اشتباه بوده و از کرده خود پشيمانم و هر محکوميت و جزايي که براي من تعيين شود با خوشحالي پذيرا خواهم شد و اميدوارم به سزاي خود در گمراهي بخش زيادي از جامعه برسم.

در صورتي که از هر يک از موارد فوق تخطي کرده و در آينده به تفکر نادرست خويش بازگردم، مسئوليت و تبعات اين خطاي نابخشودني را به طور کامل مي پذيرم. من براي اينکه از صحت و دقت اعترافات خود مطمئن باشم همه چيز را از قبل روي اين برگه نوشته و براي شما خواندم و اعلام ميکنم که اين برگه، رسم الخط خود من و ذهنيات و اعتقادات شخصي من بوده و بدون هرگونه فشار و تأثيري از بيرون، نگاشته شده است

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

بسيار سفربايد ...


تاحالا فکر کرديد نژاد برتر کدوم نژاد يا کشوره؟
آريايي؟ژاپني؟چيني؟
دليل اينکه اين موضوع به ذهنم رسيد اين بود که صبح سوار تاکسي بودم،راننده داشت از سفرش به عربستان صحبت ميکرد،،،و طبق اين عادت که هرکس همه چيز رو از ديدگاه خودش و شغلش نگاه ميکنه داشت از رانندگي اونجا ميگفت براي يک آقايي:
"آقا نميدوني چقدر باحال رانندگي ميکنن،همه به هم راه ميدن،اصلا ترافيک نداره،چه پليسهايي،چه اتوبانهايي،چه خيابونهايي،،،،، بعد آقا قانونهاشون درسته،تو اتوبان بزني به عابرهيچ کاريت ندارن،اينو نه فک کني از خودم ميگما،يه افغانيه که اونجا گواهينامه داشت خودش واسم گفت،،،بعد اينجا بزني به يکي پاش درد بگيره آقا خر بيارو باقالي بار کن،بي ادبيه خانوم هم تو ماشينه،ولي کسي نمياد بگه آخه مرتيکه گاو،مگه پل عابر واست نذاشتن که عين بز از رو نرده ميپري وسط اتوبان......"
دليل اينکه ايران در زمان هخامنشيان امپراتوري قدرتمندي بود و اينکه آمريکا الان انقدر قدرتمنده ( البته بعد از ما که ادره جهان در دستان پرتوان ماست)اين بود و هست که از ملل و اقوام مختلف با فرهنگهاي مختلف در کنار هم بودند،محاسن و معايب اقوام مختلف را ميديدند و خود را اصلاح ميکردند،،،براي همين قديميها ميگفتند حرف سفر کرده رو بشنو
خلاصه کلام: سفر کنيد تا پيشرفت کنيد

۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

زن نمی دانست که چه بکند؛ خلق و خوی شوهرش از این رو به آن رو شده بود قبل از این می گفت و می خندید، داخل خانه با بچه ها خوش و بش می کرد اما چه اتفاقی افتاده بود که چند ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی می شود و سر دیگران داد و فریاد می کند؟ آن مرد مهربان و بذله گو الآن به آدمی ترسناک و عصبی مزاج تبدیل شده است. زن هر چه که به ذهنش می رسید و هر راهی را که می دانست رفت اما دریغ از اینکه چیزی عوض شود. روزی به ذهنش رسید به نزد راهبی که در کوهستان زندگی می کند برود تا معجونی بگیرد و به خورد شوهرش دهد، شاید چاره ای شود ! از اینرو بود که زن راه سخت و دشوار کوهستان را پیش گرفت و بعد از ساعتها عبور از مسیرهای سخت، خود را به کلبه ی راهب رساند، قصه ی خودش را به او گفت و در انتظار نشست که ببیند چه معجونی را برایش می سازد …

راهب نگاهی به زن کرد و گفت : چاره ی کار تو در یک تار مو از سبیل ببر کوهستان است !!! … ببر کوهستان ؟! … آن حیوان وحشی؟ !! راهب در پاسخ گفت بله هر وقت تار مویی از سبیل ببر کوهستان را آوردی چیزی برایت می سازم که شوهرت را درمان کند. و زن در حالتی از امید و یاس به خانه برگشت. نیمه شب از خواب برخاست. غذایی را که آماده کرده بود، برداشت و روانه ی کوهستان شد آن شب خود را به نزدیکی غاری رساند که ببر در آن زندگی می کرد از شدت ترس بدنش می لرزید اما مقاومت کرد. آن شب ببر بیرون نیامد. چندین شب دیگر این عمل را تکرار کرد هر شب چند گام به غار نزدیکتر می شد تا آنکه یک شب ببر وحشی کوهستان غرش کنان از غار بیرون آمد اما فقط ایستاد و به اطراف نگاهی کرد.

باز هم زن شبهای متوالی رفت و رفت … هر شبی که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر می شدند. این مسئله چهار ماه طول کشید تا اینکه در یکی از آن شبها، ببر که دیگر خیلی نزدیک شده بود و بوی غذا به مشامش می خورد، آرام آرام نزدیکتر شد و شروع به غذا خوردن کرد … زن خیلی خوشحال شد. چندین ماه دیگر اینگونه گذشت. طوری شده بود که ببر بر سر راه می ایستاد و منتظر آن زن می ماند زن نیز هر گاه به ببر می رسید در حالی که سر او را نوازش می کرد به ملایمت به او غذا می داد، هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود هیچ عیب جویی، ترس و وحشتی در میان نبود و هر شب آن زن با طی راه سخت و دشوار کوهستان برای ببر غذا می برد و در حالی که سر او را در دامن خود می گذاشت، دست نوازش بر مویش می کشید چند ماه دیگر نیز اینگونه گذشت تا آنکه شبی زن به ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند و روانه ی خانه اش شد …

صبح که شد، شادمان به کوهستان نزد آن راهب رفت تار موی سبیل ببر را مقابل او گذاشت و در انتظار نشست. فکر می کنید آن راهب چه کرد ؟ نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت که در کنارش شعله ور بود !! زن، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از حدقه بیرون می زد ماند که چه بگوید !! راهب با خونسردی رو به زن کرد و گفت : ” مرد تو از آن ببر کوهستان، بدتر نیست، توئی که توانستی با صبر و حوصله، عشق و محبت خودت را نثار حیوان کوهستان کنی و آن ببر را رام خودت سازی، در وجود تو نیرویی است که گواهی می دهد توان مهار خشم شوهرت را نیز داری، پس محبت و عشق را به او ببخش و با حوصله و مدارا خشم و عصبانیت را از او دور ساز

-------
اين داستان رو يکي از بچه هاي خيلي باحال روزگار برام ايميل کرده بود.

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

داستانک

يکي از بچه هايي که خيلي باحال وبلاگ مينويسه گارفيلده
ديروز داشتم يک پست تلخ ازش ميخوندم
بعد يه کامنت عجيب ديدم از يک نفر که حتي جرات نداشته خودش رو معرفي کنه و از يک دادگاه مضحک سخن گفته
يک داستان از سياست نامه يادم اومد که خلاصه و به نثرنسبتا امروزي مينويسم:
قاضي بلخ به عدالت و درستي معروف بود،روزي مردي رو پيشش آوردند که اين مرد نگهبان کاروانسرايي بوده و شبي حواسش پرت شده و در را قفل نکرده و جنس کاروانيان را برده اند،حکم اين مرد در آن زمان گردن زدن بود.
يکي از بزرگترين تاجران بلخ که جنسش برده بودند در ميان مالباختگان بود،بقيه تجار را جمع کرد و گفت شايسته نيست که مردي را بخاطر کوتاهي يک لحظه اي بکشند،من اين مرد را ميشناسم،عيالوار و فقير است،،،بياييد گذشت کنيم و هر کس نميتواند از مالش بگذرد من خسارتش را ميدهم.
خلاصه توافق حاصل شد و مرد را بخشيدند.
قاضي بلخ حسب احتياط و اطلاع رساني نامه اي به تمام کاروانسراهاي بلخ و اطراف فرستاد که فلاني فرزند فلاني را به سرايداري کاروانسرايي قبول نکنيد چون از حفظ امانت عاجز است.
مرد نگهبان به پيش حاکم بلخ شکايت برد که عجب قاضي عادلي داري،بدون اينکه مرا به محکمه بخواند و بپرسد که چرا آن شب در را قفل نکردي حکم داده که اين مرد از حفظ امانت عاجز است.
حاکم ماجرا را پرسيد و وقتي از قضيه مطلع شد جلاد را خواست و درجا گردن نگهبان را زد و به تاجر و قاضي گفت که من اين مرد را از اين جهت کشتم که قدر عافيتي که به او رفته است را نفهميده و بجاي عذرخواهي و ابراز ندامت خواستار تبرئه کامل خود است،اين مرد اگر شرف داشت اين فرصت را غنيمت ميشمرد و شغل ديگري دنبال ميکرد،بخشش شايسته کسي است که از گناه خود مطلع و پشيمان باشد،کسي که نميفهمد بخاطرهوس و بي مسووليتي باعث گرفتاري و خسارت به ديگران شده است شايسته بخشش نيست.

حالا قضيه اين پست گارفيلده،يک آدم بوالهوس بدون اينکه فکر کنه داره چکار ميکنه و احساس مسووليتي کنه اومده و هروقت هم ترسيده فرار کرده،،،حالا يک نفر ديگه خواستار محاکمه عادلانه اين شبه آدمه
مثل اونهايي که خواستار محاکمه عادلانه صدام و ميلوسويچ و بقيه ترسوهاي روزگار بودند
دليل اينها اينه که نميفهمند در مورد اين آدمها محاکمه عادلانه معني نميده چون عدالت براي انسانه نه کسي که خصائل انساني رو زير پا گذاشته و بقول عبيد زاکاني " دزديدند و کشتند و بردند،حال برخاري که در راه بر پاي اسبشان رفته ميگريند"


۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

تفاوتهاي انسان و بشر

یک بحث فلسفی راه بندازم اینجا،فرق بین انسان و بشر
تعریفها رو اول بگم،بشر رو من همون قسمت حیوانی آدم تعریف میکنم،همونی که از 10000 سال پیش بوده و از زندگی بین حیوانها به زندگی حیوانی رسیده.
انسان هم آدم خوبه دیگه،همون چیزی که خیلی ها فکر میکنند باید اینطوری باشه.
فرق بین انسان با آدمی که فقط حیوانه چیه؟چرا ما خودمون رو برتر از بقیه حیوانات میدونیم؟
چون حرف میزنیم؟چون فکر میکنیم؟شاید هم چون ساعت رولکس میبندیم،،،،نه؟؟؟؟
ولی واقعا تنها چیزی که ممیز بین انسان و حیوانه "اختیار" ه،قدرت انتخاب و تصمیم گیری
حیوانات تابع خوی حیوانی خود هستند،هروقت لازم باشه میخوابند،غذا میخورند،جابجا میشوند،فقط انسان دارای قدرت انتخابه
اگر توجه کرده باشید همه مرامها و مسلکها سعی در محدود کردن انسان میکنند،تا اختیار را از انسان بگیرند.
انسان بدون اختیار و قدرت انتخاب با حیوان هیچ تفاوتی ندارد،کمی فکر کنیم،همه خاصیتهای دیگر ما با حیوان مشترک است،جز قدرت انتخاب و اختیار

تلقين روزانه

صبح را با گفتن این سخنان با خود آغاز کن که کسانی را خواهم دید که از سربدی در کار دیگری جست و جو میکنند و نا سپاس،خودبین،فریبکار،رشک ورز و نا مردمند.سبب ورزیدن آنها به این بدیها آن است که نیکی را از بدی باز نمی شناسند.اما من سرشت نیکی را دیده ام و آن زیباست و سرشت بدی را که نازیباست،و نیز سرشت کسی را که بدی می کند.آن که خویش من است،نه از همان خون و تخمه،بلکه از همان هوش و نصیب ایزدی بهره ور است،هیچ یک مرا رنجه نتواند داشت.نه کس را توان اصلاح زشتی من است و نه میتوانم به خویشاوندم خشم گیرم ونه از او بیزار باشم،ما از برای همکاری خلق شده ایم،چون پا و دست و پلک چشم،و چون رده دندانهای زیرین و زبرین.ناسازگاری با یکدیگر خلاف طبیعت است و حاصل در خشم شدن و روی گرداندن،نا سازگاری است.

اورلیوس

چرا من؟چرا وبلاگ؟چرا نژاد برتر؟

شاید همه اولین سولی که بپرسند این باشه،من و وبلاگ؟؟؟؟
بله من از بزرگترین مخالفین وبلاگ و کلا روزمرگی IT در کشورهای جهان سومی مانند ایران بودم و هستم.
ولی از متفرقه نوشتن در وبلاگ این و اون خسته شدم،دیگه فکر کنم وقتشه به نوشته هام سرو سامونی بدم،که هم بقیه دوستان از نوشته های من تو وبلاگشون فحش نخورند،هم نویسنده مشخص باشه.
این تا اینجاش
حالا چرا نژاد برتر؟سوال اول اینکه من نژاد پرستم؟بله کاملا
ولی نه برتری فیزیکی نژاد،برتری فکری نژاد،نژادی که به انسانیت وفادار است و قدرت انسان را فراتر از حدومرز این دنیا و جهان میبیند،به راستی که انسان نژاد برتر در بین همه مخلوقات است،نه انسان و حیوان،حتی خدایان تاریخی و فعلی.
انسان برتر از خداوند هم قدرتمندتر است،چون کاملترین خدایان هم به موقع تلافی میکنند و انتقام میگیرند،انسانهای کامل از خدا هم کاملترند.
جمله معروف "دانش مایه قدرت است" اشاره به برتری فکر و انسانیت به کل هستی دارد،بیل گیتس یا ادیسون یا ژول ورن از خدایان برتر و پر مایه ترند،چون بهشت واهی خدایان را برای انسان قابل لمس میکنند.
به هر حال مقدمه و اولین پست وبلاگم رو با نوشته ای از نیچه به پایان میبرم،نیچه هم انسانی برتر بود که انسانهای پست و خواری مثل هیتلر او را به ابتذال کشیدند.
"هرجا که اراده معطوف به قدرت به هر شکلی که باشد،زوال یابد،یکبار دیگر سیر پس رونده روانکاوانه وجود دارد،یک انحطاط.الوهیت انحطاط که از همه نیروهای مردانه و فضیلت ها عریان شده است،از این به بعد از روی ضرورت خدای کسانی میشوند که از نظر روانکاوانه عقب مانده اند،یعنی خدای ناتوانان،آنها خود را نه ناتوان بلکه خوبان مینامند."
نیچه غربیه؟فرهنگشون با ما نمیخونه؟این هم نسخه ایرانیش از فردوسی(نقل به قول)،اولین نژاد برتر پرست ایرانی:
چو بیشه تهی ماند از نره شیر-شغالان به بیشه درآیند دلیر
چو بیشه ز شیران تهی یافتند-سگان فرصت روبهی یافتند.
خب !!!!
من نقل مکان کردم اينجا و از اين به بعد از اين سرويس استفاده ميکنم. !
کلا من عاشق سرويسهاي گوگلکي !!! هستم
پس زنده باد گوگل
پستهاي وبلاگ قديمي هم منتقل ميکنم